*
شب آنچنان زلال بود , که میشد ستاره چید
دستم به هر ستاره که میخواست میرسید
نه از فراز بام
که از پای بوته ها
میشد تو را در آینه هر ستاره دید
در بیکران شب
در نیمه های شب
جز من که با خیال تو میگشتم
جز من که در کنار تو میسوختم غریب ,
تنها ستاره بود که میسوخت
تنها نسیم بود که میگشت