Forbidden Apple

 

Monday, February 28, 2005

*

حتماً اين عكس رو همتون ديدين .


خيلي دلم مي‌خواد توي اين خونه‌ي گِلي زندگي كنم . منو عجيب ياد اتاق آبي* ميندازه ... پنجرشو نگاه كنين :
صبح خواهد شد
و به اين كاسه‌ي آب
آسمان هجرت خواهد كرد .
بايد امشب بروم .*

حالا اينجا ابرهاي ماماني اومدن توي پنجرشون .
هِي هِي هِي .... فكر مي‌كنم كه آدماي خوشبختي بايد باشن اهالي اين تيكه‌ي كوچيك دنيا .
.
.
* سهراب سپهري

                   

|

Saturday, February 26, 2005

* "جنگ و صلح "



پاهاي خسته .
يه راه بي‌بازگشت توي تاريكي‌ها .
.
دستهاي ناتوان .
اسلحه .
.
خون , خون .
مجسمه‌ي يادبود .
........
قدمهاي نوپاي يه كودك .
روزنه‌اي از نور توي افق‌هاي دور .
.
دست‌هاي قوي .
نون نصف شده .
.
بارون , بارون .
رنگين‌كمون .

                   

|

Thursday, February 24, 2005

* دنياي سايه‌ها

تا حالا به سايتون فكر كردين ؟ چه‌قدر مي‌شناسينش ؟ به نظرتون شخصيت جداگانه‌ا‌ي‌يه يا اينكه يه جنبه‌ي ديگه‌اي از وجود خودتونه ؟ مي‌شه يه سايه‌اي عاشق يه سايه‌ي ديگه‌اي بشه ؟ يا مثلاً عاشق صاحبش بشه ؟ شايدم عاشقش هست كه هيچوقت تنهاش نمي‌ذاره ...
من سايه‌ها رو خيلي دوست دارم ... شايد به خاطر يه‌رنگيشون ...





                   

|

Monday, February 21, 2005

* مناجات



بچه‌ها گوشه‌ي حياط زير سايه‌ي درخت بيد نشسته بودند . قاشقكها را داخل ظرف آب صابون كرده و به آرامي فوت مي‌كردند . گويهاي بزرگ و كوچك آب فضا را پر كرده بود , نور خورشيد به آنها مي‌تابيد و رنگين‌كمان كوچكي را مهمان هر كدام از آنها مي‌كرد . به جز خنده‌ي بچه‌ها صداي ديگري شنيده نمي‌شد .
پنجره را باز گذاشت , پرده را هم كشيد . چشمهايش را بست . حالا با چشمهاي بسته بهتر مي‌توانست موسيقي توي ذهنش را بشنود . دستهايش را بالاي سرش برد , پاي راستش را به آرامي خم كرد و نوك انگشتهاي پايش را به زانوي چپش چسباند . در حاليكه دستهايش را به شكل كشيده پايين مي‌آورد چرخي زد . موسيقي ادامه داشت . دامن بلندش با هر چرخي كه مي‌زد به هوا بلند مي‌شد , و هر بار كه سرش را خم مي‌كرد موهايش مانند آبشاري از طلا بر روي شانه‌هايش مي‌ريختند . هرچه‌قدر كه موسيقي به اوج خودش نزديكتر مي‌شد , دختر هم از خود بي‌خودتر و موزونتر مي‌رقصيد .
حبابهاي صابوني از پنجره وارد اتاق شده بودند . احساس مي‌كرد كه زير درخت سيبي ايستاده و شكوفه‌هاي شادابِ سفيد رنگ بر روي سر و صورتش مي‌خورند . صداي خندهُ بچه‌ها با موسيقي توي ذهنش در هم آميخت . فكر كرد هر جا كودكي مي‌خندد بي‌گمان فرشته‌اي نيز هست , فرشته‌هاي كوچكي را ديد كه روي شكوفه‌ها نشسته و دور تا دور او را گرفته بودند . خيسي حبابهايي را كه به پوست بدنش مي‌خوردند حس مي‌كرد , گويي فرشته‌ها او را مي‌بوسيدند . فكر كرد الان بهترين لحظه براي راز و نياز با خداست ...
- خدايـــــــــا ... بگذار تك معادلهُ زندگي‌ام هميشه با "عشق" حل شود ...
موسيقي همچنان نواخته مي‌شد و او به دور خودش چرخ مي‌زد , فرشته‌ها مي‌خنديدند , نيروي عميقي را در وجود خودش حس مي‌كرد , شاد بود , لبريز شده بود .
چشمهايش را باز كرد , خودش را ديد كه بر روي زمين دراز كشيده است , هوا تاريك شده بود , فقط چند ستاره‌اي از پشت پنجره ديده مي‌شدند . فكر كرد : پس همه را خواب مي‌ديدم ... ولي شكوفه‌اي , كنار گوش راستش , لابه‌لاي موهايش جا مانده بود ...

                   

|

Sunday, February 20, 2005

* كاش آدم مي‌تونست خودش انتخاب كنه كه كدوم ساعت چه‌قدر طول بكشه ...


                   

|

Saturday, February 19, 2005

* از ميچيو مادو


پروانه‌ها وقتي مي‌خوابند
بالهايشان را به هم مي‌چسبانند .
پروانه‌ها آنقدر كوچك هستند ,
كه جاي كسي را نگيرند
اما باز مي‌بيني چه فروتنانه
خود را
از وسط تا مي‌كنند ...
اين را كه مي‌بينم
دلم مي‌خواهد در گوش همه دنيا
بگويم :
" هيس !
مواظب باشيد
مبادا حتي كوچكترين صداخواب پروانه‌ها را آشفته كند . "

                   

|

Friday, February 18, 2005

* مي‌توني اين همه وقت فكر كني ؟!؟



ههههـــــــــــــــــــــــــــــــممم ...

                   

|

*


قناري ماه
در قفس باران

                   

|

Thursday, February 17, 2005

* دريچه‌ها ............... از اخوان ثالث



ما چون دو دريچه , روبه‌روي هم ,
آگاه ز هر بگو مگوي هم ,
هر روز سلام و پرسش و خنده ,
هر روز قرار روز آينده .
عمر آينه‌ي بهشت , اما .... آه ,
بيش از شب و روز تير و دي كوتاه .
اكنون دل من شكسته و خسته است ,
زيرا يكي از دريچه‌ها بسته است .
نه مهر فسون , نه ماه جادو كرد ,
نفرين بر سفر , كه هرچه كرد او كرد .

                   

|

Wednesday, February 16, 2005

*


سنگي به پيشانيِ سنگيِ كوه خورد
سنگ شكست و كوه خنديد .
يك ‌روز كوه مي‌شكند خواهي ديد .

                   

|

Tuesday, February 15, 2005

*



مثل اون وقتي كه كودك درونت به صداي چالاپ و چولوپ آب مي‌خنده ... با صداي بلند ...

                   

|

Monday, February 14, 2005

* My Valentine....!!



اگر تنها نيم روز به پايان جهان باقي‌ست ، دستانم را بگير تا از برهوت حرف بگذريم و پابرهنه در هم رها شويم .

                   

|

Sunday, February 13, 2005

* از سهراب سپهري



لب دريا برويم ,
تور در آب بيندازيم
و بگيريم طراوت را از آب .

                   

|

Friday, February 11, 2005

* ديدن كدوم يكي از اين صحنه‌ها اميد بيشتري نسبت به زندگي بهتون مي‌ده ؟




                   

|

Thursday, February 10, 2005

* كفش‌هاي خستم دم در ...


                   

|

Wednesday, February 09, 2005

*



از وقتي آمدي
زندگي كوتاه شده .
كسر لحظه‌هايي كه نيستي
از هميشه‌ي بودن ...

                   

|

Tuesday, February 08, 2005

* يا رب ...

شكسپيير مي‌گه : چه فرقي مي‌كنه كه تو جاهاي مختلف دنيا به گل سرخ چي مي‌گن , مهم اينه كه همه جا همون بو رو مي‌ده .




                   

|

Sunday, February 06, 2005

* زنداني آزاد ...


                   

|

Saturday, February 05, 2005

*

ورژن معضلات اجتماعي :


ورژن شعاري :
ساده است ستايش گلي ,
چيدنش ,
و از ياد بردن كه آبش بايد داد ...

                   

|

Friday, February 04, 2005

* "تعاليم گائوتمه بودا براي گوسفندان"

مصور : كريس ريدل
مصنف : لوييز هاوارد
مترجم : هرمز رياحي , نسرين طباطبايي , ناتالينا ايوانوا

توي اين كتاب ناز , نويسنده حرفهاي بودا رو با تصاويري همراه كرده كه وقتي ميخونيش كللللي بخندي و هيچوقت اونارو فراموش نكني . هدفش اين بوده كه با سرمشق قرار دادن تعاليم اين استاد بزرگ بتونيم روش زندگيمونو اصلاح كنيم , چرا كه بودا گفته :
آنان كه " كارما "ي* نيكو دارند و درستكارند , از اين جهان در گذرند و ديگر بار شادمانه زاده شوند ....
همونطور كه از اسمش پيداست , نويسنده مردم عامه و عادي رو به گوسفند تشبيه كرده , كه گله از هر سمتي بره اونا هم بدون تفكر و بدون شك كردن دنبالش ميرن . اگه فكر ميكنين كه اين مسئله ممكنه بهتون توهين كنه , خب خودتونو جزو گله ندونين و فكر كنين كه مثلاَ انقدر به بلوغ ذهني رسيدين كه حتي چوپان به حساب بياين , انيوي ما كه هنوز اندر خم كوچه‌ي اول مونديم ...
ميخوام چند وقت يه بار يكيشونو بذارم اينجا . با آرزوي اينكه هممون دگرباره و چندباره شادمانه زاده شويم , نه فقط توي يك دنياي ديگه , كه توي همين دنياي خاكي حتي ...
.
* كارما : حاصل كردار انسان , نتيجه‌ي اعمال ادمي

همواره دگرگوني در راه است

                   

|

Thursday, February 03, 2005

* حتي موقعي كه در آغوشت هستم دلم برايت تنگ ميشود …



دلِ تنگ … د‌ل‌تنگ …

                   

|

* چند كلمه حرف حساب

.......
...........
.....
...................
.......

                   

|

Wednesday, February 02, 2005

* وقتي كه مقصدتو پيدا كني , راهً خودشو بهت نشون ميده ...


                   

|

*


" گورخر
در قفسي
ساخته
از خود . "*
.
فقط گورخرا نيستن كه ... تا حالا برات پيش نيومده كه روحتو , كودك درونتو , خودتو توي زندون تنت و محدوديت‌هاي ذهنت اسير كني ؟
.
* از " ميچيو مادو " (شاعر ژاپني)

                   

|
As someone who has eaten forbidden apple, I should say it's so sweet and worthy to give the heaven for .

قهوه تلخ
آفروديت
ديوونه
استامينوفن
A Memoir Of Madness
زنانه ترين اعترافات حوا
بي واژه
نقاشي صداها
آقای الف
خانم شین
عاقلانه
روپوش سرمه ای
روياهاي من
آخرين فرصت
آبی
تبسم
سيب سرخ خورشيد
شقايق
سیاه مشق
نیلوفرانه
سپید مثل برف
برگهای خاطره
دوگانه
يه فنجون قهوه با گردو
پنجره
اورانوس
نیمه پنهان
دختر نارنج و ترنج


November 2004
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
August 2007
September 2007
October 2007
December 2007
March 2008
May 2008
October 2008
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
November 2012

Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]

XML