Forbidden Apple

 

Wednesday, March 31, 2010

*

چیز جدیدی نبود ... قبلا هم دیده بودم ، هر روز توی مقاله ها میخونمش ، هر روز در موردش میشنوم ، ولی ...
یه نیم ساعت از کارم مونده بود ، عصری دوباره برگشتم آزمایشگاه . تا رفتم تو اولین چیزی که به چشمم خورد یه دستمال خونی روی میز بود . بلافاصله فهمیدم که چی شده ... یه ماه بود که توی قفسش گوشه اتاق بود . کوچولو ، قهوه ای روشن ، نرمالو ... هر روز بهش سلام میکردم ، خیلی دلم براش میسوخت ، خیلی تنها بود ... ای کاش نمیرفتم ...
مشکل پیدا کردم ، مشکل فلسفی با رشتم و شغلم پیدا کردم ، واقعا مطمئن نیستم که این همون چیزیه که برای بقیه زندگیم میخوام ... اولش فکر میکردم که خب حتما لازمه ، کلی چیز کشف میشه ، که خب همه چیز یه بهایی داره ... ولی حالا که خودم توشم میبینم که این فقط یه تصویر دور و کلی از قضیه است ، در واقعیت خیلی بیشتر از اون چیزی که لازمه کشته میشن ، برای چک کردن مثلا یه محلول ، برای اینکه ببینن فلان دستگاه رو میخوان بخرن یا نه ، برای اینکه ...
به خودش هم گفتم :
- چیز خاصی نیست که بخای اضافه کنی ؟ سوالی نداری ؟
- چرا ، یه شرط دارم لطفآ . من هیچ حیوونی رو نمیکشم .
سرش رو به علامت تایید تکون میده :
- درسته ، ما برای کارمون بعضا مجبور میشیم که حیوونا رو قربانی کنیم . اگه نمیتونی ، هیچ اشکالی نداره ، کس دیگه ای انجامش میده .
- مساله نتونستن نیست . به نظر من هر آدمی توانایی انجام دادن هر کاری رو داره ، هر کاری ! مساله اینه که هنوز باور ندارم که قربانی کردن کلمه درستیه برای این عمل ، هنوز در نظر من کشتنه ، و تا به این باور نرسم نمیخوام که این کارو بکنم ...
وای خدای من ... حالم گرفتست ، ای کاش نمیرفتم ...

                   

|

Tuesday, March 30, 2010

*


خالی شیشه
پر میشود
از بغض،
از دلتنگی ،
از سوال ...
لغزش کودکانه دست
هراس شکستن ...

                   

|

Sunday, March 21, 2010

*


- امسال هم نشد که پدر و مادرم پیشم باشن واسه عید ... بازم تنهاییم ...
مکث میکنم و به دلتنگی و غم توی صداش فکر میکنم ، و به امتحان جامع و کنفرانس و ... خیلی کار دارم ، وقت هم ندارم ، ولی میدونم که اگه دورمون شلوغ باشه و بگو بخند باشه روحیش عوض میشه ، یه نفس عمیق میکشم :
- میخای بچه هارو دعوت کنیم تحویل سال بیان اینجا؟
میدونم که مهمون خیلی دوس داره ، خودش لیست رو مینویسه. یهو به خودمون میایم و میبینیم که الکی الکی ۱۷ تا مهمون داریم !
همه دوستهای دور از خونواده ، میشیم بزرگترشون ... حاجی فیروز تخم مرغی ، سبزه بلند و کوتاه ، سکه های ۱۰ سِنتی ، سمنوی گرون ، سنبل خوشگل و خوشبو ، و... همگی میشن هفت سین کوچولویی بی شمع و بی آینه ... دورش جمع میشیم ، همگی زل زدیم به صفحه لپ تاپ ، شبکه بی بی سی فارسی ، ۷ ، ۶ ، ... ، ۲ ، ۱ !!! به محض اینکه به هم دیگه تبریک میگیم ، همه تلفن به دست میشن و تو اون شلوغی خطها تلاش میکنن کمی احساس نزدیکی کنن به عزیزاشون ... صدای مادرها میاد و اشکها توی سکوت ریخته میشن ...
منهای هوا که برفی بود امروز !! خوش گذشت ، میدونم نمیرسم که امتحان رو بخونم ولی ارزشش رو داشت ...
.
دوستهای عزیز نادیده ، دوستهای عزیزی که از هم دوریم ، دوستهای عزیزی که جاتون هوار تا توی زندگیم خالیه ،
عیدتون مبارک !

                   

|

Sunday, March 14, 2010

*



امروز رو دوست داشتم خیلی ... یه بارون نم نم ، هوای خنک پر زندگی ... امروز یه عید ایرلندی بود . شیکاگو از لحاظ جمعیت ایرلندیها چهارمین شهر آمریکاست . توی این عید ، روز سنت پاتریک ، همه جارو با رنگ سبز و برگ شبدر تزیین میکنن ، همه گردنبندای سبز میندازن گردنشون و کلاه سبز میزارن سرشون . شهر پر از موسیقی و آبجو و سبزی میشه ... هیجان انگیزترین قسمت جشن اینه که با رنگ خوراکی سبز رودخونه رو رنگ میکنن ! فلسفه پشتش اینه که این رودها به هم وصل میشه تا یه جایی میرسه به ایرلند و میگن که راه سبزی از اینجا تا وطنمون هست ... خیلی سر حالم ! به نظرم انرژی معلق توی فضا رو جذب کردم ...

                   

|
As someone who has eaten forbidden apple, I should say it's so sweet and worthy to give the heaven for .

قهوه تلخ
آفروديت
ديوونه
استامينوفن
A Memoir Of Madness
زنانه ترين اعترافات حوا
بي واژه
نقاشي صداها
آقای الف
خانم شین
عاقلانه
روپوش سرمه ای
روياهاي من
آخرين فرصت
آبی
تبسم
سيب سرخ خورشيد
شقايق
سیاه مشق
نیلوفرانه
سپید مثل برف
برگهای خاطره
دوگانه
يه فنجون قهوه با گردو
پنجره
اورانوس
نیمه پنهان
دختر نارنج و ترنج


November 2004
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
August 2007
September 2007
October 2007
December 2007
March 2008
May 2008
October 2008
June 2009
July 2009
August 2009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
November 2012

Gardoon Persian Templates

[Powered by Blogger]

XML