*
حشرهی سمج با پاهای خارخاری و لاک سفت از صبح به شلوارش چسبيده بود . میدانست با يک تکان میتواند بتکاندش تا بيفتد , ولی فکر کرد که يک موجود- يک نقطهی ثابت - میتوانست به او کمک کند تا تمرکزش را به دست آورد . دکتر گفته بود برای کنترل افکار و هيجانات پرت و پلايش به تمرکز احتياج دارد , گفته بود همه را جمع و جور کند تا بفهمد چه میخواهد و اول بايد چه کند . همسرش هم به او میگفت برای لذت رسانی بيشتر و ايجاد تاخير و کنترل احساسات رختخوابی بايد تمرکز کند . دکتر خانواده هم به او گفته بود که برای اجابت مزاج به موقع و پيشگيری از يبوست مزمن و در پی آن سرطان کلون و رودهی بزرگ و کوچک بايد مدتی روی دستشويی بنشيند و تمرکز کند. حالا راهش را پيدا کرده بود فقط نمیدانست چطور حشره را توی رختخواب ببرد يا جايی به سنگ توالت گيرش بدهد ...