*
از «جرالد دبليو»
تلفن همراه جك هامر كلهي سحري توي استيشن فوردش در پاركينگ چهچه زد .
ادگار گفت :" باز هم همان كار را با تو دارم . ژاكلين فرار كرده و من خيلي عصبانيام ! "
جك هامر گفت : " نه من يكي نيستم ! حالم به هم مي خورد از بس رفتم دنبال جمع كردن زنهايي كه از دست شوهرهاي افسردهشان در رفتهاند ! "
- " ببين روزي ششصد ميدهم . اين دفعه يك هزاري هم روش فقط نبايد مست باشد . حوصله ي پراندن مستياش را ندارم ".
جك هامر گوشي را گذاشت و غلتي زد :" ژاكلين ! خوشگلم باز بايد بگرديم تو را پيدا كنيم اين دفعه بايد سر حال هم باشي ! "
-" به سلامتي…"
و ليوان ها به هم خورد .