*
Scientist kid
براي چهلمين بار سيفون توالت را ميكشم و غرغركنان ميآيم مينشينم روي مبل ، پيش بقيه .ـ « چي شده ؟ »ـ « هيچي ، از ديشب تا به حال فقط يك ليوان قهوه خوردم ، به اندازهء يك استخر پس دادم . خسته شدم ديگه . » شادي كوچولو ميگويد : « اينها تراوشات مغزته » . بعد كه ميبيند پدرش چپچپ نگاهش ميكند ، سرخ ميشود و ادامه ميدهد : « راست ميگم . تو كتاب علوممون نوشته كه سلولهاي مغز بيشتر از همه جا قند ميسوزونن . وقتي قند ميسوزه آب توليد ميكنه . آب اضافه هم با جيش از بدن خارج ميشه . » حرفهايش كه تمام ميشود سرش را پائين مياندازد و زير چشمي من و پدرش را ميپايد تا ببيند عكس العمل ما چيست .
.
***************
.
نشسته داره مشقهاي كلاس زبانش رو مينويسه . ميگه يه سوال درباره كانگورو بگو بنويسم . ميگم سوالي كه هميشه درباره كانگورو برام مطرح بوده اينه كه : شب كه بچه كانگوروهه توي كيسهاش خوابه، بابا كانگوروهه چيكار ميكنه كه هم اون بيدار نشه ، هم مامان كانگوروهه نخوابه ؟