*
ميگم : چه شب قشنگيه ... تاريك و ساكت ... صورتتو توي موهام تكون ميدي . انگاري ميخواي كه با موهام صورتتو نوازش بدي , ميگي : براي من قشنگترين شب موهاي مشكي توِ . اينو كه ميگي دستتو محكمتر ميچسبونم بهم . تكيه دادم بهت و تو هم از پشت بغلم كردي . نشستيم رو به روي آتيش . چادرمون كمي اون طرفتره . با يه دستت هر دو تا دستامو پوشش ميدي و با اون يكي دستت يكي از چوبهاي كنار آتيش رو بر ميداري و سيبزمينيهاي توي آتيش رو بر ميگردوني . امشب ماه نيستش و ستارهها خيلي درخشانتر ديده ميشن . خيره شدم به اون دور دورا و فكر ميكنم . هيچوقت اينو بهت نگفتم , ولي توي چشمام ميبينيش , مگه نه ؟ وقتي كه هستي , وقتي كه كنارمي آروم آرومم , ديگه از هيچي نميترسم ... دستتو ميبرم سمت لبام و بوسش ميكنم . ميكشمش روي صورتم . خودت دستتو كه دست منم حلقه شده بهش هدايت ميكني سمت موهام و تارهاي پريشونشو ميذاري پشت گوشم . بعدش آروم گوشمو بوس ميكني . لبخند ميزنم . نميبيني ولي حسش ميكني , دستاتو محكمتر حلقه ميكني دور بازوها و كمرم . ميگم : يعني سيارهُ شازده كوچولو كدوم يكيه ؟ ميگي : ستارهُ شاهزاده خانم من كدومه ؟ دستمو همراه دست تو دراز ميكنم و يه ستارهُ كوچولوي كم نورو نشون ميدم . با تعجب ميپرسي : اون ؟ ميگم آخه همه دوست دارن كه ستاره گندهها مال اونا باشه , ولي اينجوري ميدوني كه اين مال خود خودته ... خندت ميگيره و قلقلكم ميدي . ميخندم و بلند ميشم فرار ميكنم . ميرم سمت آتيش . ميگم : ميخوام مثل بوميها دور آتيش برقصم . با اشتياق نگام ميكني . شروع ميكنم به آوازاي عجيب و غريب خوندن و چرخيدن دور آتيش : آگوندا بوبامبا ... دستها و سرمو تكون ميدم و ميچرخم . ميخندي و ميگي : واسه همين ديوونهبازيهاته كه ديوونتم ... منم ميخندم . مياي سمتم و درست پشت سر من شروع ميكني به چرخيدن : آگو گواندابي ... نميدونم چند دقيقه , ولي همينجور دور آتيش ميرقصيم و آواز ميخونيم . يه هو يه شهاب رد ميشه . وايساديم . خيره شديم توي چشماي همديگه . دست راستمو ميذارم روي شونهُ راستت , تو هم دست چپتو ميذاري روي شونهُ چپ من . همزمان آرزو ميكنيم . از توي چشمام ميخونيش , مگه نه ؟
.
.
× عكس مال فردا صبحشه ! ( دو نقطه دي )