*
شوخي با سايه ها :
× آنقدر مغرور بود كه حتي به سايه اش هم اجازه نميداد زير پاي مردم بيفتد .
× خودش توانست سوار اتوبوس شود اما سايه اش لاي در گير كرد .
× براي سايه اش هم بليط ميداد .
× وقتي شنا ميكرد سايه اش در كف استخر غرق شد .
× هميشه در اين فكر بود كه شبها سايه اش پيش كيست .
× براي اينكه سايه اش تنها نباشد هميشه در خيابان كنار فرد ديگري راه ميرفت .
× سايه اش را در تاريكي به كشتن داد .
× سايه اش عاشق مسافرت به آفريقا بود .
× از سايه اش به خاطر تقليد حركاتش شكايت كرد .
× سايه اش هميشه تيپ مشكي ميزد .
× سايه اش عاشق فيلمهاي ترسناك بود .