*
مخصوص كودك درون خود خود تو دوست عزيزم ...
كودك نجوا كرد : « خدايا با من صحبت كن » و يك چكاوك آواز خواند ، ولي كودك نشنيد . پس كودك با صداي بلند گفت : « خدايا با من صحبت كن » و آذرخش در آسمان غريد ، ولي كودك متوجه نشد . كودك فرياد زد : « خدايا يك معجزه به من نشان بده » و يك زندگي متولد شد ، باز هم كودك متوجه نشد . پس خدا نزد كودك آمد و او را لمس كرد . ولي كودك بالهاي پروانه را شكست و در حالي كه خدا را درك نكرده بود از آنجا دور شد .
.
چشمهاتو باز كن ، خواهش ميكنم ... بذار اون دل نازت نفسي بكشه ... فقط نگاه نكن ، ببين ... پيداش ميكني مطمئنم ...
.
بي دلي در همه احوال خدا با او بود ..... او نميديدش و از دور خدايا مي كرد