*
× كه ته زانوي آهوي بي جفت بلرزد و ته اين دل ناماندگار بيدرمان … ولي … خواب ديدم خانهاي خريدهايم بيپرده ، بيپنجره ، بيدر ، بيديوار …
.
× و امّا اون بيت شعري كه نقطه نداره !
رودهي سگ را عُمر عمامه كرد
احمد و محمود را آواره كرد
.
× نازكتر نگاه كن ، دقيقتر ببين .
.
× لحظهي ديدار نزديك است …
فردا اولين روز از باقيماندهي زندگي منه .
لحظهي ديدار نزديك است …
فردا وقتي اين يادداشت را ميبيني ، من باقيماندهي زندگيمو شروع كردم .