*

کوتاه تر اینکه :
خیلی جالبه وقتی مهمون همجنسگرا داشته باشی و همه هم اینو بدونن و خودشم با موضوع کاملا راحت باشه و هی هم با پسرهای جمع شوخی کنه و تیکه بندازه و همه بخندن !!
.
.
.
طولانی تر اینکه :
- این هفته باران شهاب سنگه و اتفاقا اوجشم امشبه ، بریم ببینیم ؟
- معلومه که بریم ...
.
به همه ایمیل زدیم که هرکی دوست داره باهامون بیاد ، ولی فقط یه نفر همراهمون شد . نصفه شبی راه افتادیم به سمت بیرون شهر، به سمت جایی که روشنایی و شهریتش کمتر باشه تا بلکه بشه اونجا تاریکی آسمونو دید ...
- توی سایت رصدخونه نوشته بود که روی زمین دراز بکشین و انقدر به آسمون نگاه کنین تا چشمتون به تاریکی عادت کنه ، اونوقت میبینینشون .
- احیانا ننوشته بودن که قبلش قرص اکسی چیزی هم بخورین ؟
- بچه ها بیاین کم نیاریم اگه شهاب هم ندیدیم هواپیماهارو بشماریم و فکر کنیم که شهاب بودن !!
در حین خنده احساس میکنم که خط سفید روشنی از روبه روم رد شد با هیجان ابرازش میکنم...
- این همون توهمیه که داشتم میگفتم !!!
- اِاِاِ ... خیلی بدجنسین ...
میرسیم به یه جای مناسب و ماشینو نگه میداریم . از اونجایی که چمنها خیسن ، میریم کنار جاده ، سه تایی دراز میکشیم رو آسفالت و خاک اون بغل . زل میزنیم به آسمون . در کمال ناباوری میبینیمشون ...
- وای خدای من ... خیلی قشنگه ... درست مثل کارتوناست ...
خطهای سفید نورانی در کسری از ثانیه میومدن و رد میشدن ... ماه اونشب هم خیلی قشنگ بود، یه نیم دایره زرد که ابرها دایره وار دورشو گرفته بودن ، ولی شهاب سنگهای کوچولو انقدر جالب و ناز بودن که ماه اصلا به نظرت نمی اومد. نگاهشون کردیم و آرزو کردیم ، نگاهشون کردیم و از بزرگی دنیا و کهکشانها و مرگ ستاره ها حرف زدیم ، نگاهشون کردیم و حرفهای شاعرانه زدیم ...
.
شهابهای سنگی تپلی ، ممنونم که بهانه ای شدین تا یه شبو چشممون فقط به آسمون باشه ...