*
نمی دونم دارن در مورد چی حرف میزنن ، اون وسطا میشنوم که یکی میپرسه:
- آخه چرا میگین بده ؟ ماشینای آمریکایی که باید خوب باشن که !
یهو میپرم وسط و ناخودآگاه میگم :
-چون سیستم مصرف گراییه و هیچ چیز آمریکایی طوری درست نشده که بنونی دراز مدت ازش استفاده کنی !
بقیه هم تایید میکنن و ...
به این سیستمشون فکر میکنم و تاثیرایی که روی آدم میذاره ... بعد فکر میکنم که انصافا هنوز تاثیری روی من نداشته . درواقع نهایت سعیمو میکنم که از دام مصرف اضافی فرار کنم . مثلا کلی تحقیق و بررسی روی آب شیر کردم که ببینم آیا واقعا به بدییه که میگن ، دیدم که کاملا عاری از مواد شیمیایی نیست ولی میشه خوردش و این فقط سیاستیه برای اینکه بطریهای آب (که به سالم بودنشون میشه شک کرد) فروش بره و چون سیستم ری سایکل کردن حداقل توی شهر ما (که یکی از مهمترین شهرای آمریکاست) هنوز خیلی فعال نیست یک عالمه زباله غیر قابل فرسایش بدی به خورد طبیعت . یا مثلا هی توی گوش مردم خوندن که بیاین خوراکیهای ارگانیک بگیرین که طبیعیه و هورمونی نیست و ... در حالی که تمام متخصصای تغذیه میگن که فرق چندانی ندارن (البته مال کانادا مثل اینکه بهتره چون اونجا سختگیرترن ) و صرفا فقط باید چند برابر پولشو بدی . کارهای دیگه ای هم میکنم ، مثلا به جای اینکه فرت و فرت حوله کاغذی (پیپر تاول ) استفاده کنم ( کاری که نود درصد ملت انجام میدن) یه پدیده هایی توی خونه دارم به اسم دم کنی ، ظرف خشک کن ، کهنه گردگیری و ... همیشه میوه و سبزیجات و حتی گوشت باز میگیرم (آخه یعنی چی که دو تا سیب رو بر میدارن بسته بندی میکنن ) و موقع خرید کردن از حداقل کیسه ممکن استفاده میکنم تا فوم و نایلون کمتری به خورد طبیعت بینوا بدم . فوج فوج نامه های بی ربط و تبلیغات میاد در خونه ، دلم به حال درختهای گناهی میسوزه و از پشت اون کاغذها به عنوان چک نویس استفاده میکنم . اگه وقتی شستن ظرفها تموم شد ، روی اسکاچ تمیز باشه و هنوز مایع ظرفشویی داشته باشه آب نمیکشمش که بمونه واسه دفعه بعد . از نایلونای خرید واسه دور ریختن زباله ها استفاده میکنم . وقتی میریم بوفه با وسواس تمام دقیقا به اندازه ای غذا میکشم که حد الامکان توی بشقابم چیزی نمونه و حیف و میل شه . وقتی میریم همبرگر بخوریم اگه آخر سر از این سس کوچولو پاکتیها رو میزمون بمونه حتما میذارم سر جاش و نمیذارم بندازنش دور و و و ...
داره یه کار دیگه میکنه و آب رو الکی باز گذاشته همینجور داره میره ، میگم که اول آب رو ببند . میگه :
- پول آب رو که دیگه صاحبخونه میده !
نگاش میکنم و فکر میکنم یعنی من آدم خسیسی ام ؟ و بعد جواب خودمو میدم . نه ، واقعا به خاطر پولش نیست ، علت کاملا چیز دیگه ایه ، چیزی که نمیدونم اسمش چیه ...