*
میگه میتونی چشماتو ببندی و بیست سال بعدتو تصور کنی ؟! فکر میکنم ، نه بیست سال خیلی زیاده ... میام نزدیکتر ، ده سال ، نه ، بازم نمیتونم . حتی پنج سال هم دور از دسترسه . خدای من ... این یعنی چی ؟ دورترین تصویری که از خودم دارم ، یه دخترک محویه حدودا یک سال بعد ! نمیدونم این معنیش چیه ... یعنی توی مقطعی از زندگیمم که هنوز هیچ چیزش قطعی و کامل نیست ؟ یا اینکه به قول مامان رویا من کبوتری نیستم که روی بومی زیاد بمونم و پر میکشم زود ؟ یا شایدم انقدر اتفاقات غیر منتظره برام افتاده که دیگه به زندگی اعتماد نمیکنم ... اینکه دلیلش چیه رو نمیدونم ، ولی همین ناشناخته بودنش هیجان انگیزش میکنه ، و در عین حال دوست داشتنی !
به قول خودش، مهمترین چیز اینه که تمام تصمیمات کوچیک و بزرگتو جوری بگیری که وقتی ده سال بعد ، بر میگردی و به امروز نگاه میکنی نه حسرت بخوری و نه آه بکشی ...