*
هروقت هوایی میشم و دلم یه جور خاصی تنگ میشه میرم سراغش ! یادمه دفعه اولی که کشفش کردم برای چند لحظه از این دنیا منو کند و با خودش برد ... وقتی که بوش بلند میشه یه حس خوبی توی وجودم میپیچه ، انگاری توی خونه خودمونم ، کوچولو ام ، بی دغدغه ، بی غصه ، رها ... و تنها چیزی که باید بهش فکر کنم اینه که کدوم لباس رو تن عروسکم کنم ... انگاری برای چند لحظه ذهن خستمو خالی میکنه ... عجیبش اینه که هیچوقت روشو نمیخونم ببینم مارکش چیه و چه اسانسی داره ، نمیخام اگه یه روزی توی یه فروشگاهی دیدمش بگیرمش ، نمیخام که بوش برام عادی بشه و دیگه اون حسو بهم نده ...
.
سه جور صابون مختلف توی دستشویی ازمایشگامونه ،اما فقط یکیشون بوی صابونی رو میده که وقتی بچه بودم مامانم میخرید و ... و من فقط بعضی وقتها با اون دستامو میشورم ، حتا اگه دستام تمیز باشن ... فقط وقتایی که دلم گرفته ...