*


وقتی نگاش میکنم تمام حس های بد دنیا رو با هم بهم میده ... تمام زندگیش جلوی چشماش نابود شده ، خونش ، ماشینش ، همه چیش ... ولی هیچکدوم حتی به چشمش هم نمیاد ... فقط به یه چیز فکر میکنه ... فقط برای یه چیزه که با همه وجودش داره فریاد میزنه ... فقط برای یه چیزه که داره از خدا میپرسه : آخه چراااااااااااااااا ؟!؟!؟!؟!؟! فقط و فقط یه چیزو پس میخواد ... بچش ...